هنرمند. افزارمند. صانع. دست ورز. آنکه صنعت داند: شأن صنعت بین و صنعتگر که در یک کارگاه از همان جنسی که سازد پنبه خارا ساخته. درویش والۀ هروی (از آنندراج). ج، صنعتگران
هنرمند. افزارمند. صانع. دست ورز. آنکه صنعت داند: شأن صنعت بین و صنعتگر که در یک کارگاه از همان جنسی که سازد پنبه خارا ساخته. درویش والۀ هروی (از آنندراج). ج، صنعتگران
کسی که در آب شنا کند آبورز آشناور سباح جمع شناگران. یا شناگران. راسته ای از جانوران پستاندار گرفته اند و ساختمان بدن آنها با که با زندگی دریایی خو زندگی در آب سازش یافته است قطاسها آب بازان
کسی که در آب شنا کند آبورز آشناور سباح جمع شناگران. یا شناگران. راسته ای از جانوران پستاندار گرفته اند و ساختمان بدن آنها با که با زندگی دریایی خو زندگی در آب سازش یافته است قطاسها آب بازان